جمعه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۲



:: فرار مغزا ::

*:ا صاف وايسا ديگه 1ديقه وول نخور بزار عکس رو بگيره
**:حميد اين عکس رو براي چي ميگيريد؟
*:مي خوام بفرستم دوبي!!
**:دوبي براي چي ما رو چه به دوبي ما که اونجا کسي رو نداريم
*:کسخول منم اين عکس رو که براي فکو وفاميلا نمي فرستم
**:پس براي کي مي فرستي؟
*:براي عربا ، آخه اونا دختر هاي ايراني رو خيلي دوست دارند و براشون خيلي پول خرج مي کنند
**:پول واسه دختراي ايروني خرج مي کنن که چي بشه ؟
*:اي بابا گير عجب خري افتاديم ها خوب اول پول براشون خرج مي کنن بعدا تا دسته اون کير قشنگشون رو کادو مي کنند و مي فرستند تو کس دختراي ايروني يه کمر سير مي کنن اونا رو
**:خوب چه ربطي به عکس ما داشت اين کس شعرا؟
*:عکس رو مي فرستم تا شايد يکيشون خاطر خواه ما شد وما رو هم برد دوبي تا.....
**:کسخول ما که دختر نيستيم تازه تو عکسم تابلو ا
*:فکر مي کني روسري براي چي سرت کردم تازه اونا اينقده فکر کيرشون هستن که به قيافه اهميت نمي دن فقط يه سوراخ پيدا کنن که اسم ايرو ني روش باشه ،براشون بسه
**:خوب فرض کن رفتيم، وقتي عربه خواست ما رو بکنه اين آقا دايي که جلومون سبز شده رو چکار کنيم
*:تو کاريت نباشه هر کي ازت پرسيد اون چيه بگو من shemaleهستم حله ميشه
**:خوب اين رو هم گفتيم عربه قانع شد اونوقت که مي گيره ما رو مي کنه!!
*:اي کيرم دهنت دو ساعته قصه حسين کرد برات مي گم خوب ما هم کون ميديم بهشون مگه چي ميشه اينهمه درس خونديم کون خودمونو پاره کرديم که مهندس بشيم آخرش که چي کو کار ميريم دوبي يه، يه سالي کون ميديم سال بعدش با چند صد ميليون پول بر مي گرديم ايران کسي هم نمي فهمه تازه هر کي پرسيد ميگيم رفتيم دوبي مرده سوزونديم کسي که نمي دونه عربا مرده رو نمي سوزونن باور مي کنن
**:يعني بريم کون بديم!!!!!
*:با عرض شرمندگي بله..چيزي نيست اولش يه نمه درد داره اما دفعه دوم سوم به بعد عادي ميشه مو قعي هم که داشتيم بر ميگشتيم ايران يه خياط گير مياريم کون پاره مونو رو بدوزه تا تابلو نشيم
**:مطمئني بعد از يه سال کون موني هم برامون مي مونه؟
*:تو بيا ضمانت کونت با من
**:اگه بريم يه موقه وزير آموزش عالي نياد بگه دو تا مغز ديگه فرار کردن وفرار مغزا و ازاين جور کس شعرا
*:نه من يه تعهد نامه مي نويسم و توضيح ميدم که ما قول ميديم اونجا از مخمون استفاده نکنيم و اونو آکبند بياريمش ايران
حالا منو بغل کن تا عکس رو بگيره


يک سال بعد اون دو برادر برگشتند به ايران اما هيچکس آنها را نشناخت نمي دانيد چرا ؟
الان به شما مي گويم آنها بعد از چند ماه کوندهي در دوبي داراي پول و پله زيادي شدند و سرمايه زيادي بدست آوردند و تصميم گرفتند اون آقا دايي جلوشون رو عمل کنند و جاي اون يه تونل باز کنند تا بتوانند بهتر کار کنند بله آندو ديگر مرد نبودند بلکه دو دختر باکره وخوشگل ايراني بودند
اين هم عکسشان>


حالا کي مياد با من بريم دوبي؟

هیچ نظری موجود نیست: