پنجشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۱


سکس سگی!!!!

نمی دونم تا حالا عاشق شدید یانه ؟این یه حس نا خواسته است که به سراغ آدم می یاد . منم عاشقش بودم وقتی می دیدمش کیرم خبردار وای می ایستاد برای اولین بار توی خونه خودمون دیدمش ،دوست خواهرم بود قیافه اش بدک نبود ولی خوش اندام بود در کل دریچه نوئی بود که رو به کیرم باز شده بود،وای چه آفتابی از این دریچه به کیر من می تابید!!!
آمار می داد ولی توی خونه جلوی مامان اینا تابلو بود، رفت ،اما باز فردا اومده بود خونه ما (بعدا فهمیدم که اونم احساس کرده بود،دریچه....) موقع رفتن یواشکی شماره تلفنش رو انداخته بود تو کفش من !!!فرداش زنگ زدم به اون شماره خودش گوشی رو برداشت مثل اینکه منتظر تلفن من بود آآخ خ خ خ چقدر سکسی با تلفن حرف می زنه اولین بار بود که وقتی دارم با دختری حرف می زنم اینطور کیرم راست می شد اونهم از پشت تلفن ، نه بابا اوضاع اون از من خرابتره یه دو دقیقه دیگه اگه با اون صحبت می کردم گوشی تلفن رو تا دسته می کرد اون تو....بعد از احوال پرسی واز اینجور کس شعرها گفت که توی این دو روزه احساس میکنه به من وابسته شده وبه من احتیاج داره(اولین اشتباه)(خر به این خوبی...)من هم به اون گفتم که من هم همین احساس رو دارم،اما تنها مشکل من این بود که من به اون احتیاج نداشتم بلکه فقط عالیجناب کیر به اون احتیاج داشت..برای فردا تو پارک لاله با اون قرار گذاشتم،سر ساعت اومد، چه کسی شده بود یه مانتو کوتاه پوشیده بود،اینقدر کوتاه که هرکی رد می شد انگشت به کون می موند ، (من هم خوراکم یه همچین آدمهائیه راه بیفتم با اونها تو خیابون و چسی بیام) رفتیم وسطای پارک نشستیم، گل سرخ براش خریده بودم وای چقدر خوشحال شده بود؛دستش رو گرفتم چقدر داغ شده بود یه لاک کمرنگ خوشگل زده بود ، دیگه موقعش بود، شروع کردم به حرفای عاشقانه زدن ابراز احساسات (کیرم هم شده بود دسته)خلاصه تو همون ملاقات اول هم کیرم رو باختم هم دلم رو ، 1 ساعت با هم حرف زدیم موقع خداحافظی گفتم بیا یه چیز در گوشت بگم، گفت اینجا که کسی نیست خوب همینطوری بگو ،گفتم نه حتما باید در گوشت بگم ،صورتم رو بردم دم گوشش صورتش رو بوس کردم (کلک رشتی)جا خورد رنگش برگشت بعد از چند لحظه گفت حالا نوبت منه ،من هم از خدام بود جاتون خای آنچنان گازی صورت من رو گرفت که.....بعد گفت من گاز گرفتن رو ترجیح می دم به بوسیدن؛رفت فرار گذاشیم که هفته دیگه که خونه ما خالی شد بیاد تا با هم کمی درباره ازدواج(به همین زودی!!) صحبت کنیم.
جمعه شد وبابا طبق معمول با مامانم و..رفت بهشت زهرا سر خاک برادرم.منم سریع زنگ زدم که زود بلند بشه بیاد ،10 دقیقه دیگه در خونه ما بود در رو باز کردم اومد تو خواستم دوباره ببوسمش ،ترسیدم آخه هنوز لپم کبود بود، دست داد بردمش تو پذیرائی نشست، اونجا ضبط رو روشن کردم وطبق روال()میوه وشربت ،خلاصه پذیرائی توپ توپ گفت بیا شروع کنیم درباره آینده مون صحبت کردن گفتم باشه عینهو تراکتور یه ریز پشت سر هم حرف می زد تند تند ،میگفت همسرآینده من باید عاشق خانواده باشه،سخت کار کنه تا من و بچه هام آینده مرفهی رو داشته باشیم ،باید خوشتیپ باشه و و و و و منم مثل سگ فقط سرم رو تکون میدادم ،مثل اینکه این دختره قضیه رو جدی گرفته یواش یواش دستم رو بردم سمت لنگ وپاچه خانوم دستم رو گذاشتم رو پاش دیدم حرفی نزد(یو)ماهیچه رونش رو فشار دادم مثل اینکه خوشش اومده بود دستم رو از روی پاش برداشتم و انداختم دور گردنش تقریبا دیگه بغلش کرده بودم می گفت چرا اینقدر متو دوست داری؟(چه ربطی داشت) منم دوستش داشتم چون........گردنش رو بوسیدم توی این مدت اصلا هیچ عکس العملی نشون نمی داد. وای چه حالی میده گوشهاش رو خیس خالی کرده بودم اینقدر لیسیده بودم،رنگ صورتش سرخ شده بود بدنش عرق کرده بود نمی دونم یهو مثل آدمهائی که برق گرفته باشدشون بلند شد ودر عرض 2 ثانیه دیدم لخت مادر زاد جلوی من وایستاده(؟!؟) ،باورم نمی شد همینطور عین آدمهای گیج نشسته بودم وداشتم نگاهش می کردم ،خدائیش باورم نمی شد اینکه تا 1 دقیقه قبل عینهو مجسمه نشسته بود حالا...... دستش رو گرفتم وبردمش توی اتاق خواب نشست رو تخت ،یه حالت وحشیگری تو وجودش بود،به خودم اومدم دیدم داره گوشم رو گاز می گیره!!!مادر جنده مثل اینکه گرسنه اش بود؟بهش گفتم چرا اینطوری می کنی؟گفت دوست داره بدن مرد ها رو گاز بگیره از این کار لذت می بره !!!!باورم نمی شد من با یک سگ مونث طرف بودم دیگه کاریش نمی شد کردباید تحمل می کردم دیگه...افتاد به جون سر شونه های من وحسابی داشت گاز می گرفت(آخه من کشتی گیرم بدنم هم بدک نیست)من هم استارت رو زدم و شروع کردم به تلافی کردن آنچنان سینه اش رو گاز گرفتم که ده دفعه مرد وزنده شد؛ولی خوشش اومده بود ومی گفت لپ کونم رو هم همینطوری گاز بگیر!!!بعد از یک ربع گاز گرفتن شروع کردم به ...جاده جلو تعطیل بود مثل اینکه کوه ریزش کرده بوداما جاده عقب یک طرفه(تنگ)وخوش آب وهوا بود ما هم ماشینو انداختیم تو جاده وشروع کردیم به روندن ما شین خودمون ،یه خرده که سرعت رو زیاد کردم دیدم جیغش در اومد (آآآآه ه ه ه ه)بعد از 5 دقیقه رانندگی با سرعت زیاد رادیاتورمن به جوش اومد وآبش مثل آتشفشان به اطراف پاشیده می شد،همون طوری افتادم رو تخت و دراز کشیدم نمی دونم آب اونم اومده بود یا نه ولی دم کسش خیس خالی بود سریع لباس تنش کرد و رفت بعدا که زنگ زدم به اون میگفت که خیلی حال کرده....
الان یه دو ماهی هست که ندیدمش مثل اینکه رفته کرج وداره دهن یه نفر دیگه رو می گاد خلاصه اینکه دلم برای گاز گرفتنهاش تنگ شده همین (بازم می خوام درباره ازدواج با اون صحبت کنم)

راستی من این متن رو یه سبک جدید نوشتم براتون،به سبک کیر کلفتی!!!!

هیچ نظری موجود نیست: